وداع
ارسال شده در
85/11/5:: 12:0 صبح
توسط امیرحسین
وداع | |
می روم خسته لب و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم، تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بی جا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو، ای جلوه امید محال می برم زنده به گورش سازم تا از پس نکند یاد وصال ناله می لرزد، می رقصد اشک آه، بگذار که بگریزم من از تو، ای چشمه ی جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد از شاخم چید شعله آه شدم، صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست می روم، خنده به لب، خونین دل می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل |
کلمات کلیدی :
» نظر